(محمّد«ص»مثل گل بود)

 

 

چرا باید بسم الله بگوییم؟

 

 

ما موقع انجام دادن همه ی کار هایمان مثل غذا خوردن، رفتن به مدرسه، درست کردن کاردستی و حتی کار کوچکی مثل پوشیدن کفش «بسم الله» می گوییم. «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

 

 

ما با گفتن «بسم الله» خدا را یاد می کنیم و از او یاری می جوییم. انگار که به خدا می گوییم: «خدایا در این کار کمکم کن.»

«بسم الله» گفتن یک جور پناه بردن به خدا هم هست. مثلا وقتی هنگام مسافرت «بسم الله» بر زبان می آوریم، انگار به خدا می گوییم: خدایا در این سفر، مواظب ما باش.

حضرت محمد(ص) همه ی کارهایش را با نام خدا شروع می کرد. او موقع غذا خوردن، آب نوشیدن، لباس پوشیدن، مسافرت رفتن، سخن گفتن، بیرون آمدن از خانه، وارد شدن به خانه، وضو گرفتن، خوابیدن و بقیه ی کارها اول «بسم الله» می گفت . او تا «بسم الله» نمی گفت، کاری را انجام نمی داد.

 

 

 

 

 

 

چرا باید نماز بخوانیم؟

وقتی تو مشق می نویسی، فایده اش به تو می رسد یا به معلم؟ معلوم است که فایده اش به تو می رسد. تو با این کار، درس را بهتر یاد می گیری.

وقتی یک بیمار داروهایش را می خورد، به سلامتی خودش کمک می کند یا به سلامتی پزشک؟ معلوم است که او به سلامتی خودش کمک می کند.

نماز خواندن هم به نفع خود ماست. خدا به نماز ما نیازی ندارد. نماز خواندن، غرور و خود خواهی و حسادت را از دل ما بیرون می کند و مهربانی و دوستی و خیرخواهی را در دل ما قرار می دهد. فایده ی دیگر نماز این است که باعث بخشش گناهان ما می شود. نماز مثل رودی است که ما روزی پنج بار در آن م ممثل رودی است که ما در ثل رودی است که مادر ی رویم و خودمان را در آن می شوییم.

نماز، نوعی تشکر از خدا هم هست. او نعمت های خیلی زیادی به ما داده است. ما حتی نمی توانیم نعمت های خدا را بشماریم. آیا نباید به خاطر این همه نعمت از خدا تشکر کنیم؟

حضرت محمد(ص) خیلی به نمازش اهمیت می داد. او هنگام نماز، همه ی کارها را کنار می گذاشت. او نمازهایش را اول وقت و به جماعت می خواند.  البته نمازش را تند تند و با عجله نمی خواند. حضرت محمد(ص) درباره ی نماز می فرمود: « نماز کلید بهشت است.» او همچنین می فرمود: « نماز ستون دین است.»

 

 

 

 

 

چرا باید قرآن بخوانیم؟

قطب نما به ما کمک می کند که در کوه و بیابان راه خود را پیدا کنیم و راحت به مقصد برسیم. چراغ قوّه به ما کمک می کند که جلوی پایمان را ببینیم و در تاریکی زمین نخوریم.

علائم راهنمایی و رانندگی به ما کمک می کنند که هنگام رانندگی توی خطر نیفتیم و تصادف نکنیم.

قرآن کریم، مثل قطب نما و چراغ قوّه و علائم راهنمایی و رانندگی است. مسلمانی که به پندهای قرآن گوش بدهد، حتما به سعادت می رسد. او هرگز دچار اشتباه و گمراهی نمی شود و در جهنم سقوط نمی کند.

بخشی از قرآن، قصّه های آدم های خوبی مثل حضرت ابراهیم (ع) است. بخش دیگری از قرآن ، قصّه های آدم های بدی مثل فرعون است. قسمتی از قرآن سفارش به کارهای خوبی مثل نیکی به پدر و مادر است. و آیاتی از قرآن هم درباره ی زشتی کارهای بدی مثل دروغ گویی است. مقداری از قرآن نیز درباره ی جهان آخرت است.

مسلمانی که هر روز قرآن ، امی خواندنگار هر روز سر درس خدا می نشیند و راه خوشبختی را از خود خدا می آموزد.

حضرت محمد(ص) خیلی قرآن می خواند. او به این کار خیلی علاقه داشت. پیامبر خوش صدا بود و با صدای خوب قرآن می خواند.

 

 

 

 

 

 

 

چرا باید مرتب حمّام برویم و بدنمان را بشوییم؟

بدن ما هر روز مقداری عرق می کند. هر روز مقداری از گرد و خاک هوا، دود ماشین ها و کارخانه ها هم نیز به پوست ما می خورد و به آن می چسبد.

همه ی اینها باعث می شوند که بدن ما کثیف شود. به همین دلیل ما باید مرتب حمّام برویم و لااقل هفته ای یکبار تمام بدنمان را بشوییم.

وقتی ما حمّام می رویم، زیبا، خوشبو و شاداب می شویم. حالا به نظر تو تمیز بودن بهتر است یا کثیف بودن؟

حضرت محمد (ص) مرتب بدنش را می شست. او همیشه تمیز بود. پیامبر (ص) از یارانش هم می خواست که به بهداشت و نظافت خود اهمّیت بدهند و پاک و پاکیزه باشند. ایشان می فرمود: « خدا از چرک بودن و ژولیدگی بدش می آید. »

 

 

 

 

 

 

 

چرا نباید کسی را مسخره کنیم؟

 

در گلستان، همه ی گل ها به یک رنگ نیستند.

در کوهستان، همه ی کوه ها به یک اندازه نیستند.

در جنگل ، قدّ همه ی درخت ها یکی نیست.

آدم ها هم مانند گل ها و کوه ها و درخت ها هستند. آن ها هم با هم فرق می کنند و همه مثل هم نیستند. بعضی آدم ها سرخ پوست و بعضی سیاه پوست و بعضی زردپوست و بعضی سفیدپوست اند.بعضی از آدم ها قد بلند و بعضی قد کوتاه اند و بعضی هم قدّشان متوسّط است. بعضی از آدم ها چاق اند و بعضی لاغرند و بعضی هم نه خیلی چاق اند و نه خیلی لاغر.

به خاطر این تفاوت ها نباید دیگران را مسخره کند. همه ی مردم را خدا آفریده است. پیش خدا، همه ی انسان ها با هم برابرند. خدا اجازه نداده که کسی شکل و رنگ و قد و قیافه ی بندگان او را مسخره کند.

حضرت محمد(ص) کسی را مسخره نمی کرد. او از یارانش هم می خواست که کسی را مسخره نکنند. یک بار دید که شتر چران ها، شغل گوسفند چران ها را مسخره می کنند. خیلی ناراحت شد. بعد هم فرمود:

«من هم وقتی به پیامبری انتخاب شدم، برای قبیله ام گوسفند می چراندم.»

 

 

 

 

 

 

چرا نباید دروغ بگوییم؟

آیا قصّه ی چوپان دروغگو را شنیده ای؟ او یک روز فریاد زد و به دروغ گفت:

«ای مردم! به دادم برسید که گرگ به گلّه ام حمله کرده است.» مردم به کمک او رفتند ؛ ولی دیدند که چوپان دروغ گفته است .

فردای همان روز ، باز هم چوپان دروغگو به فکر فریب و آزار مردم افتاد. او باز هم فریاد زد :« ای مردم ! کمکم کنید که گرگ به گلّه ی گوسفندانم حمله کرده است .» مردم این بار هم به کمک او رفتند ؛ ولی دیدند که همه ی گوسفندان او سالم اند و اصلا گرگی حمله نکرده است .

روز بعد ، گرگ به گلّه ی چوپان دروغگو حمله کرد امّا هرچه چوپان فریاد زد و کمک خواست ، کسی به او کمک نکرد . مردم گفتند: « حتما امروز هم چوپان دروغ می گوید.» گرگ ، بعضی از گوسفند های چوپان را کشت و بعضی از آن ها را هم زخمی کرد. چوپان درغگو، تازه آن روز بود که زشتی دروغ را فهمید.

وقتی ما دروغ می گوییم، اعتماد مردم را از دست می دهیم و مثل چوپان درغگو می شویم. آن وقت اگر راست هم بگوییم، کسی حرفمان را باور نمی کند.

حضرت محمد(ص) هیچ گاه دروغ نمی گفت. او از این کار خیلی بدش می آمد. او حتّی به شوخی هم دروغ نمی گفت. او از دروغ کوچک و بزرگ دوری می کرد.